اقا رفتم خونه خالم دیدم هیچ کس خونه نیس بجز پسر خالم که داره توپ بازی میکنه ، بهم گفت مایسا بیا ببینم چند تا رو پای میری !
منم جوگیر شدم گفتم توپو بده گفت من تا تو اتاقم میرم . . .
شروع کردم روپای تا اون بیاد یهو خالم اومد پسرخالمم اومد پایین گفت مایسا صدای شکستنی اومد چی شکستی ، منم حول شدم گفتم هیچی خالم چپ نگام کرد ، گفتم : بجون خاله کاری نکردم !
پسر خاله کثافط من رفت پشت مبل یه مجسمه شکسته اورد ، دیگه هیچی خودمم باورم شد که شکستمش بعد فهمیدم خودش شکستش !!!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: